شعرطنز
شنیدم که لیلی سیهفام بود
ز چاقی حسابی بداندام بود
دو ماهی کِرم زد به رخسار خویش
به لیزر ز رخ برد آثارِ ریش(!)
کمربند بر اِشکَمَش بست سفت
سهماهی رژیم غذایی گرفت
چنانش رژیم و کِرِم داد حال!
که شد لاغر و ماه، عین هلال
سپس شاددل سوی مجنون شتافت
ولیکن از او التفاتی نیافت
بگفت:«این منم «های»! لیلای تو!
به او گفت:«خانم، مزاحم نشو!
مگر خود نداری برادر-پدر؟
برو پردۀ شرم مردم مدر!
نگاری که از بنده دل برده بود
تپل بود، ضمناً سیهچرده بود!
برو ردّ کار خود ای پیرزن!
تو عنتر کجا و دلآرای من؟»
رخ پر کِرِم شد به آنی بنفش
درآورد از پای خود لنگه کفش
زدش ضربۀ سخت و جانانهای
که:«بیجنبه، الحق که دیوانهای!»
حالا هی رژیم بگیرین
[ دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۵۲ ب.ظ ] [ ]
[ ۱ ]
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.