خاطره طنز
بخونینش خنده داره
خاطره ای جالب ،از حجت الاسلام مرتضی محمدپناه روحانی اعزامی به شهرستان بم:
این روحانی میگفت رفتیم بم تو ماه رمضون برا تبلیغ جوونا مسجد نمیومدن رفتم طرح رفاقت ریختم تا از سیاست اخوندی استفاده کنم اینارو بکشم مسجد ، ناسلامتی عمری درس خوندیم
خلاصه با بچه ها رفیق شدیم بچه ها گفتن حاجاقا بریم هندونه بچینیم دورهم بعداز افطار بخوریم
ما که پایه رفاقت شده بودیم کم نیاوردم ، گفتم بریم
اقا مارو گذاشتن ترک موتور رفتیم
داشتیم هندونه میچیدیم که بچه ها پا گذاشتن به فرار گفتن حاجاقا فرار کن گفتم کجا من تازه بزرگاشو پیدا کردم یکی گفت بدو صاحبش اومد
مارو میگی تازه دوزاریمون افتاد که اومدم دزدی
اقا کفشارو کندم امامه رو زدم به دستم شوتش کردم پریدم ترک موتور
رسیدم خونه ماشینو روشن کردم اینجا کجا قم کجا
ملت زنگ زدن حاجاقا کجایی گفتم بابام فوت کرده سال بعد میام.
تو سازمان تبلیغات هم گفتم سال دیگه هرجا بگین میرم الا بم!!
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.